چاپ بیستم کتاب " چرا در مانده ایم " جامعه شناسی خودمانی نوشته حسن نراقی را می خواندم به صفحه ۲۳ رسیدم که یادی از کتاب "سازگاری ایرانی" نوشته روانشاد مهندس بازرگان شده بود که به خلاصه این اثر ارزشمند دست یافتم - حیفم آمد خواندن آن را حتی اگر آن را قبلاً نیز خوانده اید دریغ کنم، نوشته ای که نزدیک به ۵۰سال قبل (سازگاري ايراني، 1343، شركت سهامي انتشار (م.آ.4) باز می گردد.
... خیلی از درس خوانده ها تقصر نابسامانیها و عقب افتادگیها را بگردن امثال اسکندر، حمله اعراب، چنیگیز،تیمور و بالاخره سیاست خارجی و استعمار قرن اخیر که تماما از خارج وارد شده است، می اندازند. در قدیم نیز پای قسمت و تقدیر یا فلک غدار را پیش می کشیدند. در حالی که حوادث و عوامل خارجی،چه آسمانی و چه انسانی، اولا برای همه ملت های دنیا بوده و هست و ثانیا با قبول اینکه موثر است تازه یکطرف قضیه را تشکیل می دهد. طرف دیگر قضیه که از تقابل و ترکیب یا عکس العمل آن با طرف اول، سرنوشت شخص یا ملت را تعیین می نماید، خود مردم اند. هر کس تحت تاثیر رفیق خود واقع میشود و دیر یا زود و کم یا زیاد، خلق و خوی او را می گیرد. در اینجا منظور ما از رفیق به معنای اعم کلمه است. خواه پدر و مادر باشد خواه معلم، محیط، واعظ، دوست، همکار، کتاب و حتی مقررات و آداب که مصاحبت معنوی با انسان دارند. در حقیقت حضور و نفوذ این همنشین است که بتدریج نظر و روش ما را عوض میکند.اما آن مصاحب و همنشینی که با هر شخص، بیش از هر کس و هر چیز دیگر همراه و همدم است، معاش یا شغل او می باشد. ما با مشغله ای که تامین زندگیمان را می کند از هر رفیق هم صحبت تر بوده، از هر مسئله و مطالبه ای بیشتر روی آن فکر و عمل میکنیم و از هر استاد یا رهبر و مرادی بیشتر در صدد هستیم جلب رضا و اجرای فرمانش را بکنیم. قسمت اعظم ساعات شبانه روز و حتی استراحت و خواب ما، با فکر و ذکر مشغله معاش یعنی طریق و تدبیر نان در آوردن و تامین کردن نیازمندیهای دیگرمان و یا هوسهایمان می گذرد. عمر گرانمایه در این صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا برای چنین یار دسته اول و سوگلی حاضریم خود را بهر صورت و سیرت که دلخواه اوست در آوریم و هر نقشی بزنیم تا حداکثر درآمد(یا در غالب موارد یک قوت لایموت)را بدست آوریم و گلیم زندگی خود را از آب بیرون بکشیم. هر قدر هم که اهل ذوق یا معنی باشیم،بالاخره مسئله زندگی و مادیات طوق اسارتی است که بگردن همه افتاده و رهایی از آن ممکن نیست. حداکثر ادعائی که یک شخص با هدف و اراده می تواند بکند این است که جمع بین آن دو را تامین نماید. یعنی در هر حال، فراغ و فراز از معاش بطور کلی و عمومی امکان پذیر نیست. اتفاقا توجه و تمرکز سایر برنامه های زندگی مانند تعلیم، تربیت،تمدن،حکومت، دیانت(در مفهوم دنیایی آن) سر از معاش در می آورد. آندره زیگفرید در باب انگلیسیها چنین می نویسد « در نظر ایشان تنها راه حلهائی که می توان به آنها رسید، جنبه موقتی دارد و باید پیوسته در آنها دستکاری شود. هنگامی که مسافرت با کشتی های بادی صورت می گرفت، وضع کشتی و جهت آن و شکل بستن بادبانها را، با جهت بادها و جریانهایی که دائما در تغییر بود منظم می کردند و این کار پیوسته ادامه داشت، یعنی همیشه با وضع موجود، منطبق و سازگار می کردند، فرد انگلیسی در زندگی، و بالخاصه در زندگی سیاسی همچون دریانوردی عمل می کند: در محیط ناپایدار رشد می کند. و این ناپایداری را همچون واقعیتی می پذیرد که تغییر آن ممکن نیست و اعتراض کردن به آن کار بی حاصلی است. در این طرز تصور انگلیسی تنها نیست، چینیان از مدتها پیش چنین درسی را آموخته بودند،و ایتالیائیها نیز چنین اند» بنا بر این کشف مسئله روحیه ایرانیها یا حل معادله روح ملی منتهی و منجر به جواب یابی برای دو سئوال یا دو فتح باب ذیل می شود: 1- اجداد اولیه ما که پا بسرزمین ایران گذاشتند و نطفه های ما را منعقد ساختند، چگونه مردمی بودند؟ 2- اجداد بعدی ما تا برسد به پدر و مادر و به خود ما، از چه راه نان میخورده اند و در این محیط و اجتماع،زندگی را چگونه میتوانسته اند بگذرانند و بالاخره روزگار چه بسرشان آورده است؟ چنین یاد گرفته ایم که ما ایرانیها از فرزندان ماد و پارس هستیم. از آریائیهائی که از شمال شرق راه افتاده، قسمتی از شبه جزیره هندوستان را اشغال کرده، تیره هایی در پیشروی به مغرب،بفلات ایران سرازیر شده اند(یا صعود کرده اند) و با عموزادگانی که راه آسیای صغیر را پیش گرفته، بعدا بعضی از آنها وارد یونان گشته و برخی در ایتالیاو اروپا رحل اقامت انداخته اند، خداحافظی کرده اند. در مقایسه با خشونت و تجاوزگری که سامیان چون کلده و آشور و بعدا اعراب اموی و عباسی یا زردپوستانی چون مغول و تاتار داشته اند، نژاد آرین و ایرانیها به دیده مورخین بعنوان اهل تمدن و تفاهم شناخته شده اند. مینویسند بعد از تاخت و تازهای وحشتناک آشوریها، امپراتوری هخامنشی یک دوران نظم و صلح برای دنیا بود. پدران ما که زیر سازی وجودمان از آنهاست،وقتی اقتدار و تسلط داشتند،کمتر به تجاوز و تخریب می پرداختندو برای اقوامی که در تسخیرشان بود، چیزی بیش از حق حیات قائل می شدند. وقتی هم مورد تجاوز و تسلط قرار می گرفتند، خوشبختانه(یا بدبختانه)تمایل فوری به تسلیم و تداخل نشان میدادند بیشتر مشاهیر و بزرگان ایران اهل روستا یا شهرهای کوچک بوده اند. باید بگوئیم که ایران و ایرانی از کشاورزی بر خاسته است. شهر نشینی اصالت و نقش مثبتی نداشته است. حال یا ایرانی برای شهرنشینی و تمدن آمادگی و استعداد کافی نداشته، در این گرداب منقرض و مستهلک میشده است و یا شرائط اجتماعی شهرهای ما، آدم نگاهدار و آدم پرور نبوده، حکم قبرستانی را داشته است. فلات ایران اگر- بفراخور جمعیت خود- مناطق مساعد برای زندگی کشاورزی بوده است در عوض برای فعالیت های معاشی دیگر خیلی مناسب نبوده است. صحرای سوزان عربستان با خشکی و بیحاصلی خود اجازه عملی جز بیابان گردی با شتر و چادرنشینی نمیداده است.شبه جزیره کوهستانی یونان یا ساحل فنیقیه، استعداد زراعتی چندان نداشته است، ولی در عوض مردم را از آن همه شیارها و شکافهای ساحلی روانه دریای بیکران مینموده است تا در جستجوی زندگی، به تجارت یا به تصرف جزایرو سواحل پرداخته و پایه های استعمار امروزی را بکوبند. نتایج روحی و اجتماعی زندگی زراعتی ما: - بردباری: مواجه شدن با بادهای غبارآلود داغ تابستان یا سرد زمستان در زیر برف و بوران، و سرو کار داشتن با درخت و حیوان، یک قوم کشاورز را صاحب تحمل و پر مقاومت می نماید. - شلختگی: بخاطر نوع کار - وارهایی: بر خلاف صنعتگر و تاجر(که درآمد آنها تا حدود زیادی بستگی بمقدار کار و بدرجه تلاش و تفکرشان دارد، و اگر فی المثل کفاشی بخود فشار آورد و به جای 2 جفت کفش 3 جفت بدوزد، عایدیش 5/1 برابر می شود و تاجر هر قدر در بازاریابی، کالاشناسی، سرمایه گذاری و جنس رسانس همت و دقت بیشتر بخرج دهد، سودش افزون خواهد شد) یک باغدار یا صیفی کار خیلی بیش از آنچه دست و مغز خود را در میزان محصول و سرنوشت خویش منعکس و موثر ببیند، عوامل جوی و ایادی طبیعت یا خلقت را، که خیلی قاهر و قوی تر از او هستند، بچشم می بیند. یک سال ممکن است جان کنده، حداکثر بیل زده، علف چینی و آبیاری و سایر عملیات را با منتهای وجدان انجام داده، نخبه ترین بذر و مناسب ترین کود را بکار برده باشد، ولی یک سرمای بعد از سیزده عید یا یک باد طولانی و باران بیموقع آخر تابستان، همه زحمات و امیدهایش را هدر بدهد. - نوسانهای زندگی: نوسانهای دامنه دار تناوبی سالیانه و فصلی، بنحو دیگری قدرت تحمل و اجبار سازش با شرایط متضاد را در کشاورز افزایش می دهد. - زمینگیری: به علت وابستگی به زمین و زراعت و دامپروری - تک زیستی: وابستگی به آب، قنات و کشاورزی
اکنون شرایط تا حدود زیادی چه در وجه مثبت چه منفی تغییر نموده است.همینقدر که بفهمییم و قبول کنیم که یکی از دردهای مزمن و عمیق ما که درهای امنیت و سلامت و آقائی و سعادت را برویمان بسته است، خصلت خودبینی و زندگی فردی است و باید بجبران جریانهای چندین هزار ساله به تجمع های عملی و تمرین های همکاری و انضباط در شئون مختلف زندگی پرداخته، وظیفه دینی و انسانی و ملی خود بدانیم که با وجود مشکلات و ناراحتی ها و بر خلاف گذشته، اعمالی را که عادت و اصرار داشتیم بصورت فردی و شخصی انجام دهیم با همفکری و همکاری یکدیگر پیش ببریم، چنین توجه و تمرینی، انقلاب عظیمی در حیات ملی مان بوجود خواهد آورد. طبیعی است که تا ایمان و علاقه بیک هدف مشترک اعلی نباشد و افراد تن به گذشت از منافع و اغراض خصوصی ندهند، پیشروی دسته جمعی و پیروزی در طول زمان و مکان فراهم نخواهد گشت. اتفاقا در دنیا، انگلیسیها بیش از هر ملت دیگر برخوردار از خونسردی در مقاومت های طولانی و عادت به زمینه سازیها و تدارکات مدت دار هستند .سر پیروزیهای عظیم تاریخی آنها چه در جنگ های نظامی و چه در رقابتهای اقتصادی و سیاسی، روی همین صبر و پشتکار و بحساب گرفتن زمان است. ما بلعکس شاید عجولترین مردم دنیا باشیم و بهمین دلیل کاری بدست خویش از پیش نمی بریم و احزاب اصلاحی و انقلابی ما تماما شکست می خورند. چون انتظار دارند از راه هیاهوو تظاهر با تشکیلات زودرس و اقدامات مختصر و با انقلاب سطحی در اثر چهار تا میتینگ و اعلامیه یا چند شماره روزنامه و حداکثر یکی دو تا اعتصاب بازار و دو تا تیر خالی کردن، مملکت زیر و بر شده ، بلافاصله از "تیغستان"، "گلستان" سر درآورد! اگر امکان جنبش و راه نجاتی باشد تنها در حرکات ملایم منظم و کوچک است که وقتی در تعداد و تکرار زیاد ضرب شد و در زمان وسیع، در جهت واحدی گسترش و پیشروی یافت، از نتیجه آن یک انتقال محسوس و مثبت در خواهد آمد. آنها که اعتقاد به حقیقت و ابدیت دارند قاعدتا نباید چنین فکر کنند.کسانیکه سطح دیدشان برتر از خودبینی و قصدشان بیشتر از بهره برداری خصوصی در مدت عمر شخصی است، برای هدفهای عمومی جاویدان کار میکنند و در حساب آینده جهان اثر و پاداش می طلبند. دیر یا زود رسیدن بمقصود و بچشم خود ندیدن یا زنده و مرده بودن برایشان فرق چندانی ندارد. خواهان حق و همگام با حق خواهان بوده و اعمال خود را در هر حال موثر و ماجور میدانند.
|